دیدم طرف در فیس بوک گذاشته:
«من سه شنبه میرم .شاید به این زودیها دیگه هم رو نبینیم.منو فراموش نکنید . بخاطر همه بدیها و سردیها منو ببخشید….از طرف پاییز….
یلدا مبارک»
آمدم سنگین سرش برینم، دیدم عمویم است.
خجلم الان.
دیدم طرف در فیس بوک گذاشته:
«من سه شنبه میرم .شاید به این زودیها دیگه هم رو نبینیم.منو فراموش نکنید . بخاطر همه بدیها و سردیها منو ببخشید….از طرف پاییز….
یلدا مبارک»
آمدم سنگین سرش برینم، دیدم عمویم است.
خجلم الان.
الان خرده دیکتاتورهای درونمان از صورت «همین که من می گویم مادر قحبه!» به فرمت «من البته که می فهمم تو چه می گویی، ولی حتما همین که من می گویم درست است» تغییر ظاهر داده اند.
(نکرومانس کبیر پکی به سیگارش زد و دنبال املای صحیح مادر غعبه گشت)
خداوند مرده است. دنیا هم به آخر نخواهد رسید. آدم شوید مادر قحبه ها.
(ترمیناتوس گاهی قبل از خطبه هایش دمی به خمره می زد. همین شد که به آن فضاحت ور پرید)
دل را درش را تخته کردن، بد ایده ای هم نیست. یا شاید هم بشود به کل از بیخ کندش و انداختش جلوی سگ.
عشق خفن ترین موجود خداست، آن وقت توی سنده حتی به اش اعتقاد هم نداری.
در جهل مرکب ماندن اشکالی ندارد. اشکال آن جاست که دانستن مسیری یک طرفه است. برگشتنی در کار نیست.
ولی متاسفانه یه مادر ق_حبه ای یک جور بدی گولم زد و همه چی رو به گ_ا داد
روزها آقاییست
که مرا می گ_اید
ترمیناتوس فرمود: «امان از جلق بی باده»
و لختی اندیشید و افزود:»و بی سیگار»
ما، سیاهه آلت هایی که اینور و آن ور تناول کرده ایم، بد فرم پر بار است لاکردار
(نکرومانس در تبیین دستاوردهای زندگیش برای دوستی که پس از سال ها در شهری دور از احوالاتش پرسیده بود)
ترمیناتوس فرمود: «روز مرد، ای مومنان، بر همه ی زنان این خاک مبارک!» سپس سکسکه ای کرد و ادامه داد: «از این لحاظ که که مردی که مرد نباشد، گه می خورد تبریک بشنود، و مردی که مرد باشد، حقیقتا تبریک به نسوان این زاد و بوم!»
(در رنج نامه ی ترمیناتوس قدیس تصریح شده که حضرتش گاهی قبل از خطابه یکی دو گیلاس زیادی می زدند، و استقبال از بیانات ایشان با فحش ناموسی و دمپایی و چاقو و ان کفتر سخت مرسوم بوده است)
دیوارها مهم تر است که با یک گوز فرو نریزند، تا این بلندیشان آن قدر باشد که موقع دیدن نوکشان کلاهت بیافتد
یادتان باشد این دم عیدی آرزو که می کنید خدا هرچه می خواهم به ام بدهد، لطفا زمانش راهم در دعایتان تبیین بفرمایید. مثل دعاهای ننه ام نشود که همه شان دست کم پانزده سال این ور آن ور از کار در آمد.
(از خطبه های پیش از دستور ترمیناتوس قدیس، قبل از ان که ننه اش عاقش کند)
برای یک مرد، همواره قبل از نبرد چنین است: دهانی خشک و شاشی در حال ریختن.
(فرازی از پندنامه یر شور ترمیناتوس قدیس، که به احتمال اقوی به هنگام پاتیل بودن ان بزرگوار تحریر گشته است)
چه احساس دارد که دختر عن ترکیب و اکبیری ای باشی و باز خوشگل ترین دختر کلاس تان یا دانشکده تان یا محله تان یا جنده خانه ای که تویش کار می کنی باشی؟
(نکرومانس وقتی جوان بود، در اولین قرار ملاقاتش با یک ننه مرده ای، وقتی خبر مرگش می خواست خیلی انتلکت و عمیق و فلسفی و ساختارشکن به نظر برسد، درست قبل ازین که طرف دک و دماغش را با لیوان قهوه آش و لاش کند)
یکی را می شناسم که بعد از ترک وطن، پنج ماه و نیم طول کشید تا اول بار استمنا کند.
به این می گویند حب وطن، غم آب و خاک. به این می گویند طپیدن دل برای وطن، درد در سینه داشتن. به این می گویند درد غربت، نوستالژی.
کس کلک بازی آرام بخش امیدهای نا امید شده است
(نکرومانس کبیر، بعد از یک رکب سنگین)
در زندگی قفا هایی هستند که ناگزیر می باید نهشته شوند. در زندگی زمان هایی هست که قفای خودت یکی از آن قفا هاست.
هر درس زندگی، معمولا به بهای ضایع شدن سنگین به دست می آید.
(نکرومانس، با سبیل های آویزان و رخسار رکب خورده)
شجاعت و خریت مرز باریکی ندارند. مرزشان اتفاقا خیلی هم کلفت است، آن قدر که گاهی آدم را جر می دهد.
شجاعت و خریت مرز باریکی ندارند. مرزشان اتفاقا خیلی هم کلفت است، آن قدر که گاهی آدم را جر می دهد.
ما همه مثل همیم، همه متوسطیم. از بعضی فرومایه تریم، از بعضی بهتر. هیچ کداممان گه خاصی نیستیم، ولی گه اضافه خوردنمان کون فلک را پاره می کند.
من دقیقا آن قدری دوستت دارم که آن قدر دوستت می دارم. این که آن قدر چقدر است را خودت باید بفهمی، اگر که هیچ ذره ای دروغ نمی خواهی بشنوی.
جمهوری ا س لا می کلا اصلا خودش در ذات خودش چیز خیلی خیلی س. کس. ی ای است، شما دیگر سر اجدادتان همش نزنید
بعضی ها را نمی توان نگاه داشت. باید اجازه بدهی خودشان بخواهند بمانند.
هیچ چیز مثل امید برای بقا خطرناک نیست.
ما، به عمیقی درکمان، رنج می کشیم، جیغ می کشیم. عمیق است درکمان لاکردار.
وآن ها، به درازای آلتشان، به ریش ما خندک می زنند، طویل است ک_یرشان مادر قحبه ها.
پایان شب سیه، یا باز هم همان سیاه است یا فوقش سورمه ای یا قهوه ای یا یک رنگ کیری دیگر. من مطمئنم.
زانو بزنید،
زانو بزنید،
می گویم زانو بزنید مادر قح_به ها!
و برای گناهانتان آمرزش بطلبید، والا به خاطر گ_ه هایی که خورده اید ک_انتان خواهند نهشت.
(ترمیناتوس قدیس گاهی از دستش در می رفت و قبل موعظه خلق یکی دو گیلاس زیادی می زد)
خدایا، اگه براتون زحمتی نیست از این به بعد هر وقت ما کار بدی انجام دادیم لطف کنید مثل همون قدیما با صاعقه بزنید خشکمون کنید، خوب؟
(از مناجات ترمیناتوس قدیس، بعد ازین که بعد از عمری یک گهی خورد و رفت رای داد)
رابطه ها مثل آدمهایند. به دنیا می آیند، به بلوغ می رسند، پیر می شوند، می میرند. منتها خیلی هایشان هم در همان دوره ی جنینی و کودکی و جوانی سقط می شوند می روند لای دست ننه شان.
رنج می باید برد، کون می باید داد
این را همه می دانند
تاوان دروغ، تحقیر است، البته خوب اگر همه چیز مثل آدم کار کند، و اگر آدم باشیم خودمان. اگر نه که یک هویی دیدی برعکس شد، به جای تحقیر شدن یک رختخواب خوب هم از دروغه ماسید.
احساس که بوی نا و کپک گرفت، عقل بر می گردد سر جایش
آدم ها قابلیت های غریبی دارند. من یکی رو می شناسم که تحمل 153 لگد توی نواحی بی تربیتی جزو افتخاراتشه. مدالم برده. البته دیگه بچش نمی شه.
کسی که می رود، دیگر بر نمی گردد. ممکن است کسی شبیه او بر گردد، ولی او نیست، فقط شبیه اوست. کسی که می رود، حتی اگر بر گردد، یک تکه اش را، یک تکه ی خیلی حیاتی اش را، آن جایی که رفته جا می گذارد. آن کسی که بر می گردد خودش نیست، یکی دیگر است، تازه اگر برگردد.
کسی که می رود، دیگر بر نمی گردد.
پیر که می شوی، زشت و بوگندو می شوی، بعد می میری و می گندی و کرم ها مغزت را می خورند و توی مقعدت می لولند.
مغز مثل پیاز است. جوانه که بزند یعنی الان است که خراب شود. سریعا باید از شرش راحت شد.
(نکرو مانس، بلافاصله بعد ازین که خودش یک گ_ه_ی شد)
فرض کن که خدا بیاید تصمیم بگیرد مرده ها را زنده کند، بعد مثلا ماها دعا کنیم، بعد مثلا فرض کن که یک داف چند ماه مرده را زنده کند که لای ممه هایش بوی گوشت گندیده می دهد …
واقعا شورت عروسی داماد باید چه رنگی باشد؟ من همیشه خوف داشته ام که نکند رنگ اشتباه یا رنگی که برای این جور موارد مرسوم نیست بپوشم و آبرویم برود و کل مراسم (!) به هم بخورد.
تنها جایی که می توانی حرفت را بزنی بدون این که طرف تا آخرش گوش نکرده برداشت غلط کنه و بدوه تو حرفت برا توضیح دادن یک چیزی که اصلا منظور تو نبوده، وقتیه که با خدا یا صخره ای، سنگی، دیواری چیزی داری درد دل می کنی. الانا همه اش ترس این رو دارم دفعه ی بعد سنگه یا دیواره یا خداهه هم بپره تو حرفم و شروع کنه به توضیح دادن.
تو آدم شجاعی هستی
نه، می ترسم، اما راه دیگری ندارم
پس چرا؟
صدمه می خورم، اما کاری را که قلبم بخواهد انجام می دهم.
(صدای ادرار و استفراغ تماشاگران و حاضران)
ظاهرمان مهم نیست، ما همه درونا همان غارنشین ها هستیم. نهایت چیزی که از شهرنشین شدنمان می توان انتظار داشت این است که همدیگر را در روز روشن نخوریم. باقی انتظار اضافی است.
چیزی به اسم خدا نیست که اون بالا نشسته باشه و از رو تخم هاش یا مثلا یه مشت شامورتی بازی و رمل و اسطرلاب و یک سری حساب و کتاب های مرموز و خفن، بلاهای جور واجور و ابتکاری سر خلق الله بیاره. اینا، صرفا اتفاقاتین که می افتن، چون جهان ما این جوری تکامل پیدا کرده، گیرم که ما قانوناشو ندونیم.
من اگر توله پس انداختم، به اش نمي گويم به كسي بگويد «شما» یا این که مودب باشد یا تمیز باشد. مي گذارم فحش بدهد و دعوا كند و گوشه ي لبش خوني شود و زانوي شلوارش پاره شود. اگر به ننه بزرگش گفت «مادر _حبه» دعوایش نمی کنم، یا اگر لای ممه و پس گردن خاله و دختر عمه و این ها شاشید.
هه! این مادر _قحبه ها چرا هی زرت و زرت ترتیب اون _ون نشور ها را می دهند؟!
(نکرومانس کبیر پس از یک هفته بی توقف غور و تعمق در اخبار روز خاورمیانه)
«که چی» و «چه کاریه» دو تا از خطرناکترین اختراعات بشرین که به همه ی کارها و حرفها و کتاب ها و فیلم ها و خلاصه همه چی قابل اعمالن، و خطرشونم اینه که به طرز بی بازگشتی یا _ون گشادت می کنن یا افسرده.
قادر مطلق کلا موجود مادر ق _به ایست.
(از بیانات ترمیناتوس قدیس در حین مستی وقتی که حواسش جمع نبود درست قبل از ور پریدن ضایع و فضاحت بارش)
ببین خدایا، ولم کن سر جدت …
(از مناجات نامه ی ترمیناتوس قدیس)
101 راه برای غلبه بر استرس و ریختن شاش
(مکتوب فخیمه ی نکرومانس کبیر در باب مدیریت نفس یا چگونه به سرعت آدم شویم)
«واقعیت» خاصیتش این است که کاری ندارد که ما باهاش کنار می آییم یا نه. خودش قائم به نفس فرو می رود ته حلقمان.